جدول جو
جدول جو

معنی آتش پرستی - جستجوی لغت در جدول جو

آتش پرستی
پرستیدن آتش
تصویری از آتش پرستی
تصویر آتش پرستی
فرهنگ فارسی عمید
آتش پرستی
(تَ پَ رَ)
فعل آتش پرست، دین آتش پرست:
چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت
هوا چون مغ آتش پرستی گرفت...
عنصری
لغت نامه دهخدا
آتش پرستی
کسی که پرستش از آتش کند همانند زرتشتیان
تصویری از آتش پرستی
تصویر آتش پرستی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتش پرست
تصویر آتش پرست
پرستندۀ آتش، کسی که آتش را پرستش کند، برای مثال به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش پرستان بدند (فردوسی - ۴/۳۱۲)، زردشتی. به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم می دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش پارسی
تصویر آتش پارسی
در پزشکی تبخال، برای مثال دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری (خاقانی - ۴۲۲)، در پزشکی جوش های زرد رنگ که در پوست صورت بروز می کند، آتشی که پارسیان در آتشکده می ا فروختند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ شِ)
تبخال و تبخاله:
دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب
نطق من آب تازیان برده بنکتۀ دری.
خاقانی.
، نام مرضی که آن را نار پارسی گویند و این مرض همان جمره است یا مرض دیگر نزدیک بدان، و آن بثرۀ چند است بسیار سوزان و با درد شدید و در اوایل چرکی و زردابی با او همراه و جوشش وشور و پخته شدن آن بدیگر بثور شبیه نیست و لون آن بزردی مایل است و خداوند این مرض غالباً با حرارت و تب میباشد و علاج آن بدفع صفرا و ضمادهای خنک و غذاهای مرطوب باید کردن و این غیر از آتشک است که بنار فرنگ و آتشک فرنگ معروف است. (نقل به اختصار از فرهنگ سروری). جمره. نار فارسیه:
نترسم ز خصمان اگر برطپند
کزین آتش پارسی در تبند.
سعدی.
از آتش پارسی روان سوزتر است
این عشق که از خاک خراسان آورد.
؟ (از سروری)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آنکه آتش را چون قبله ای نیایش کند:
همه کسی صنما (مر) ترا پرستد و ما
از آتش دل آتش پرست شاماریم.
منطقی (از فرهنگ اسدی، خطی).
بیک هفته بر پیش یزدان بدند
مپندار کآتش پرستان بدند
که آتش بدانگاه محراب بود
پرستنده را دیده پرآب بود.
فردوسی.
(آنگاه که کیکاوس و کیخسرو برای دعا به آتشکدۀ آذرگشنسب رفته بودند).
بهر برزنی بر دبستان بدی
همان جای آتش پرستان بدی.
فردوسی.
بکردار نیکان ستایش کنیم
چو آتش پرستان نیایش کنیم.
فردوسی.
یکی دین دهقان آتش پرست
که بی باژ برسم نگیرد بدست.
فردوسی.
بدو داد مهتر بفرمان اوی
برآیین آتش پرستان اوی.
فردوسی.
هنوزم هندوان آتش پرستند
هنوزم چشم چون ترکان مستند.
نظامی.
و سعدی آتش پرست را با بت پرست خلط فرموده و گفته است:
مغی در بروی از جهان بسته بود
بتی را بخدمت میان بسته بود...
که سرگشتۀ دون آتش پرست
هنوزش سر از خمر بتخانه مست.
و مرادف آن آذرپرست است، و شعرا گبر، مغ، موغ و مجوسی را نیز به معنی آتش پرست استعمال کرده اند، بمعنی سادن و پرستار آتش نیز آمده است:
چنان دید در خواب کآتش پرست
سه آتش فروزان ببردی بدست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تبخاله نار پارسی، مرضی است که در آن دانه های سرخی بسیار سوزان و با درد شدید ظاهر شود و در آغاز با چرک و زرداب همراه است جمره نارفارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش پرست
تصویر آتش پرست
آنکه آتش را همانند قبله نیایش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش پرست
تصویر آتش پرست
((پَ رَ))
پرستنده آتش، کسی که آتش را پرستش کند، زرتشتیان را به دلیل آن که آتش را گرامی و محترم می دارند آتش پرست می گویند، آذرپرست، آذرکیش
فرهنگ فارسی معین
آذرپرست، زرتشتی، گبر، مجوس، مغ، کافر، ملحد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر که آتش را می پرستید و سجده می کرد، دلیل که پادشاه ستمگر را سجده کند و به خدمت او مشغول شود. اگر بیند که تنور یا آتش یا چراغ را سجده می کرد، دلیل که به خدمت زنان همی مشغول شود. و اگر بیند که آتش را بوسه همی داد و می پرستید، دلیل بود که صاحب خبر پادشاه شود. اگر بیند که در میان آتش می غلتید، دلیل که برای پادشاه به طوع و رغبت بازرگانی کند، ولیکن عاقبت کارش بر خطر بود، خاصه که از آتش بر تن او آسیب رسد. اگر از آتش به او آسیبی نرسد، دلیل کند بر رسالت و سلامت نفس و جمعیت با روزگار او از پادشاه وقت. اگر بیند که در میان آتش رفت، دلیل کند که به قدر آن از پادشاه منفعت یابد. اگر بیند که آتش از روی جامه یا از دست او روشنایی می داد، چنانکه خلق از نور او متحیر بودند، دلیل بود که بر دشمن ظفر یابد، و مراد دو جهانی حاصل شود. . اگر کسی در خواب بیند که آتش می پرستید، دلیل کند که بازدار و عوانی کند، و آن آتش که می پرستید، اگر برشکل اخگری بود، غرض او از دین جمع کردن مال بود، و مال حرام بسیار حاصل کند. حضرت دانیال،
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
Idolization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
idolâtrie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام تاریخی کوهی درکوسان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
penyembahan berhala
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
بت پرستی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
মূর্তি পূজা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
kuabudu sanamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
putperestlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
우상 숭배
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
偶像崇拝
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
עֲבוֹדַת אֱלִילִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
मूर्तिपूजा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
bałwochwalstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
การบูชาไอดอล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
idolatrie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
idolatría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
idolatria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
idolatria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
偶像崇拜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
ідолопоклонство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
Vergötterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بت پرستی
تصویر بت پرستی
идолопоклонство
دیکشنری فارسی به روسی
بت پرستی
دیکشنری اردو به فارسی